هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

من هورادم

سفرنامه تصویری شیراز 1

سلام من در چند پست عکسهای شیرازم را براتون می گذارم تا شما مهربانها هم عکسهایم را ببینید موضوع عکسهای اول باغ ارم است باغی زیبا در شیراز که من با دوتا مامان جون ها و دو تا بابا جون ها و مامان بابای خودم و چندتا از فامیلها رفتم جای همه خالی بود. ...
10 مرداد 1391

پارک

سلام به همه مهربانها من این روزها خیلی خوشمزه شدم  اگر دلم بخواهد مامان بغلم کنه می روم پیش مامان و دستهایش را دور کمرم محکم می کنم و خودم را در بغلش جا می کنم یا دستش را می کشم روی صورتم می گم ناز ناز مامان هم با ذوق بغلم می کنه و کلی می بوستم تازه کلمه های زیادی هم بلدم یک سری را که نوشنم سری دوم: آسانسور : آسان میمون : مانکی خَی : یخ خُ : خداحافط خَ : خیار: عَو بغل :بَبَل عمو ماه ماشین سامسونگ ال جی  شام بیا تو ماهی آب دایی عمه آب با دوستهای مامان رفته بودیم پارک خاله مریم یک دختر ناز به اسم آوا داره که دوست من شده این هم عکسهای پارک: ...
2 مرداد 1391

پارک

سلام به همه مهربانها من یک مدت نبودم راستش 17 روز رفتم شیراز پیش ماماجون بابا جون و خیلی خوش گذشت بعد هم مامانی کار داشت و نرسید عکسهای من را بگذارد توی این مدت من کلی بزرگ شدم و حرف می زنم البته کمی لهجه دارم و بعضی از کلمات را هم درست نمی گم اما خیلی خوب حرف      می زنم و همه می خندند و خوشحال می شن وقتی من صحبت می کنم  مامان : مامان شی شی بابا: بابا ساسان البته اسم بابام ساسان نیست بستنی : بستن بشین: بشی بشین پیشم: بش پیش بریم : بر کارتون: گوبه گربه : پیشی سگ بره : به به و .... کلی حرفهای دیگه امروز عکسهای قبل از شیراز رفتن را می گذارم که رفته بودم به ترتی...
25 تير 1391

سلامی دوباره

  سلام به همه مهربانهایی که به من سر می زنند مدتی است نبودم دیگه خیلی گرفتار بودم و الان آمدم براتون حرف بزنم راستش من حساب دَدَری شدم و همش می روم پارک و گردش هر روز یک کار جدید انجام می دهم که باعث تعجب و خنده می شه دیروز رفتم یک حلقه جا کلید پیدا کردم و توی انگشت مامانم کردم مامان هم می خندید بوسم می کرد و تا شب دستش بود فکر کنم خیلی خوشش آمد از انگشترهای خودش بیشتر. ...
30 ارديبهشت 1391

سفر نوروزی قسمت دوم : بازدید از کارخانه مس سرچشمه

سلام به همه مهربانها بابا جون من بازنشسته کارخانه مس سرچشمه است توی این سفر بابا جون برای همه ما مجوز بازدید از کارخانه را گرفتند و ما خانوادگی رفتیم و کارخانه را دیدیم خیلی عظیم بود و بابا جون در همه قسمتها برایمان توضیح می دادند البته بعضی از قسمتها به دلیل آلودگی هوای سایت یا صدای زیاد من نرفتم ولی بقیه جاها را دیدم فکر کنم من اولین کودکی با این سن بودم که وارد کارخانه شدم چون ورود کودکان به کارخانه ممنوع بود و دوستهای بابا جون لطف کردند اجازه دادند من بروم خیلی جالب بود . ...
23 فروردين 1391

سفر نوروزی

سلام به همه مهربانها روز دوم عید من و مامان و بابا به همراه مامان جون و بابا جون و عمه و عمو با ماشین رفتیم مسافرت کرمان و رفسنجان و سرچشمه هوا خوب بود و به من هم خیلی خوش گذشت فامیل بابا جون را دیدیم و من تجربیات جدید کسب کردم.   ...
22 فروردين 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من هورادم می باشد