پاییز و زمستان 91
سلام به همه مهربانهایی که به ما سر می زنند این روزها مامان حسابی گرفتار شده یا بهتر بگم کمی تنبل شده و دیگه وبلاگ من را به روز نمی کنه هر چی می گم مامان من همین روزها میروم دانشگاه زود باش خاطرات من را بنویس میگه باشه فردا و این فردا نمیدونم کی میاد به هر حال مامانی امروز همت کرده . اینروزها اینجا هوا سرد شده و من کمتر از خانه بیرون می روم اما تغییرات زیادی داشتم حرف زدنم کلی بهتر شده و جمله بندی می کنم و ضمیر ها را درست به کار می برم عاشق هواپیما ، موشک ، ماشین ، اتوبوس ، مترو ، میکسر ، کامیون و بیل میکانیکی هستم اولین دفعه ای که سوار مترو شدم اولش نفسم بند آمده بود بعدش کلی ذوق کردم کلی اسباب بازی ماشین دارم ولی عاشق ه...