هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

من هورادم

سفر نوروزی

سلام به همه مهربانها روز دوم عید من و مامان و بابا به همراه مامان جون و بابا جون و عمه و عمو با ماشین رفتیم مسافرت کرمان و رفسنجان و سرچشمه هوا خوب بود و به من هم خیلی خوش گذشت فامیل بابا جون را دیدیم و من تجربیات جدید کسب کردم.   ...
22 فروردين 1391

سفر نامه استانبول

سلام به همه مهربانهایی که به ما سر می زنند من بالاخره آمدم سفر اول من به همراه مامان بابا و خانواده پدری با هم رفتیم استانبول ترکیه که باید بگم هوا از اینجا که گرمتر و بهتر بود به من هم خیلی خوش گذشت آخه من همش بغل بودم ولی بزرگترها حسابی خسته شدند از همه ممنون که من را بغل کردید به خصوص بابا و عمو حسام که خیلی زحمت کشیدند ممنون دوستتون دارم آخه من وقتی راه می روم دنبال بزرگترها نمی روم و نمی گذارم  دستم را بگیرند به همین خاطر مجبور بودند بغلم کنند گزارش تصویری سفر ...
11 دی 1390

خوب بود ولی کم بود

بله بالاخره سفر شیراز هم تمام شد و من و مامان برگشتیم خانه خیلی سفر خوبی بود ولی کم بود من در روزهای اول  به مامان صدیقه و بابا طاهر غریبی می کردم ولی بعد از چند روز با هم دوست شدیم و کلی با آنها بازی کردم و بوسشون کردم روز آخر هم رفتم توی حیاط و عکس یادگاری گرفتم من مامان صدیق و بابا طاهر را دوست دارم خدا کنه زودتر ببینمشون. وقتی برگشتیم بابا احسان آمده بود فرودگاه ، خیلی حس خوبی بود من خیلی دلم برایش تنگ شده بود کلی بوسش کردم و در آغوشش آرام شدم آخه من بابام را خیلی دوست دارم. این هم چندتا از عکسهای دیگه من در شیراز ...
6 مرداد 1390

سفر و دوستان جدید

سلام به همه مهربانها امروز در مورد دوستهای جدیدی که توی سفر پیدا کردم براتون می نویسم یکی از دوستهایی که پیدا کردم پسر دختر عمو سمیرا به اسم رادمان است رادمان 5 ماهشه و از من کوچولوتره رفتیم خانه شان و من باهش بازی کردم خیلی بانمکه ماشالله چندتا از عکسهایی را که با هم گرفتیم می گذارم تا شما هم دوستم را ببینید:       یکی از دوستهای دیگه ای که پیدا کردم فرشته کوچولو دختر خاله پریزاد است که 2 سال و 6 ماهشه و خیلی مهربون و دوست داشتنیه با من کلی بازی کرد و اسباب بازیهایش را به من داد و خلاصه کلی با هم جور شدیم:   دوست دیگه ای که پیدا کردم د...
5 مرداد 1390

اولین جشن امام زمان

توی این مسافرت من جشن امام زمان هم رفتم مولودی بود و و دعا و چندتا خانم و آقا دف می زدند من هم با دقت نشستم و نگاه کردم متاسفانه عکس نگرفتم ولی فیلم دارم اما چون به جز خودم عموها و خاله های دیگه ای هم توی فیلم هستند و من از آنها اجازه نگرفتم که فیلم را توی وبلاگ بگذارم نمی تونم فیلم را براتون بگذارم . بعد هم به همه نی نی های توی مجلس هدیه دادند به من هم یکفته  جق جقه جایزه دادند آخه من پسر خوبی بودم و اصلا از صدای دف نترسیدم  و تازه با کنجکاوی هم نگاه می کردم عو جواد و خاله مهوش و خاله مژگان مهربانامه خیلی به من محبت کردند و جشن قشنگی هم گرفته بودند و عمو هادی هم همش با من بازی می کرد ...
4 مرداد 1390

اولین عروسی

توی این مسافرت من به اولین عروسی عمرم رفتم خیلی خوش گذشت دوستهای جدید پیدا کردم ولی شلوغ بود و همه سرو صدا می کردند یک صدایی هم در می آوردند به نام کل که من اولین بار که شنیدم ترسیدم و گریه کرد عروس و داماد خیلی زیبا و مهربان بودند و با من رقصیدند .من سر میز توی کالسکه نشسته بودم و به همه نگاه می کردم عروس خانم به من نقل داد و من با دختر های دختر عمو آرزو دوست شدم و عکس گرفتم ...
4 مرداد 1390

دلتنگی

باید بگم همه چیز این سفر خوب بود به جز اینکه بابایی همراه ما نبود و من خیلی دلتنگ بابا جون شده بودم بابا جون من خیلی دوستت دارم واقعا جات خالی بود دلم می خواهد هر جا می روم همراه شما و مامان باشم شما قهرمان منی و من دوستت دارم بوس بوس بابا جون عاشقتم ...
4 مرداد 1390

سلام من آمدم

سلام به همه مهربانهایی که در نبود من به وبلاگم سر زدند و ممنون که برام پیام گذاشتید بسیار سفر باید تا پخته شود هوراد من مدت 12 روز با مامانی شیراز بودم که خیلی کارهای جدید کردم و تجربیات جدید به دست آوردم جای همه نی نی ها خالی کلی خاطره دارم که براتون بنویسم و کلی هم دوست جدید پیدا کردم و کلی هم عکس که همه را به ترتیب براتون می نویسم این مدت که من نبودم مسابقه نی نی شگفت انگیز هم بوده که من جا موندم اما عیب نداره من عکسهایم را می گذارم تا بقیه نی نی ها ببینند. ...
4 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من هورادم می باشد