هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

من هورادم

غیبت طولانی

سلام به همه مهربانهایی که جویای حال من هستند راستش این مدت مامان گرفتار بود من هم که برای مامان وقت نمی گذارم که کاری بکنه آخه من بزرگ و قلدر شدم و حسابی انرژی می گیرم هفته ای که گذشت برای من هفته اتفاقات سر و صورت بود روز اول خوردم زمین بینیم خون آمد روز دوم خوردم زمین سرم زخم شد روز سوم خوردم زمین پلک چشمم پاره شد و کلی خون آمد روز چهارم هم خوردم زمین بینیم کبود شده و حسابی ورم کرده حالا فکر کنید ببینید من چه شکلی شدم مامان و بابا گله نکنید من پسرم و شیطون ...
26 آبان 1390

این روزها

سلام به همه مهربانها این روزها اتفاقات آرامی داره می افته این روزها مامان کمی بیمار بود به همین علت نتوانست خاطرات من را به موقع بنویسه الان که خوب شده قول داده یک خلاصه برام بنویسه: مامان صدیقه و بابا طاهر : توی ماه گذشته مامان صدیقه و بابا طاهر از شیراز آمدند خانه ما من و مامان و بابایی خیلی خوشحال شدیم آخه دلمان حسابی برایشان تنگ شده بود من هم اصلا غریبی نکردم و با مامان صدیقه حسابی دوست شدم و بازی کردم روزهای اول کمی با بابا طاهر غریبی می کردم اما بعد از 2 روز با او هم رفیق شدم و هر وقت خواب بود می رفتم بالای سرش و بیدارش می کردم و صدایش می زدم ما با هم پارک و رستوران و جاده چالوس رفتیم که خیلی به من خوش گذشت و تجربه بسی...
25 مهر 1390

کارت سوخت

سلام به همه مهربانها چند روز پیش من از خواب که بلند شدم رفتم سر کیف مامانم آخه من بازی با کیف مامان را خیلی دوست دارم چون همیشه چیزهای مختلفی در آن پیدا می شه خلاصه رفتم سر کیف مامان و مدارک ماشین را برداشتم داشتم بازی می کردم که مامانی آمد و مدارک را از من گرفت بعد از صبحانه مامان رفت مدارک را چک کرد و متوجه شد کارت سوخت نیست این اتفاق ساعت 9 صبح افتاد آن روز تا ساعت 5/4 بعد از ظهر مامانی داشت دنبال کارت سوخت می گشت تمام خانه را گشت و پیدا نکرد خیلی کلافه شده بود دید من دارم با سی دی های بابا بازی می کنم آمد از من بگیره دید کارت سوخت توی کشوی سی دی ها زیر میز تلویزیون است آخه من سی دی هم خیلی دوست دارم و با آنها بازی می کنم و تمام سی د...
6 مهر 1390

جاده چالوسی متفاوت

سلام به همه مهربانها مدتی است من نیستم آن هم دلیلش این است که دیگه راه افتادم و دنیای جدیدی بر روی من باز شده همش در حال سرک کشیدن به جاهای مختلف خانه هستم مرد هم که هستم ،قلدر ، هر کس اعتراض می کنه که هوراد نکن یا دست نزن حسابی شلوغ می کنم از صبح که بلند میشم یک لحظه هم نمی شینم و همش دارم دور خانه راه می روم جمعه این هفته با چندتا از عموها و خاله ها رفتیم جاده چالوس جای شما خالی هوا عالی بود و روز قشنگی بود خانواده ها آمده بودند روزهای آخر تعطیلات را کنار هم باشند ولی برای من این دفعه متفاوت بود چون من خودم راه می رفتم و از تخت پایین می آمدم و راه می رفتادم تازه با چندتا نی نی هم دوست شدم و هر از چند گاهی بلند می شدم و می رفتم پیششان ...
3 مهر 1390

دندان هفتم

سلام سلام دندان هفت من درآمد البته فکر نکنید به این آسونی ها است کلی می خاره کلی از دهنم آب میاد و اذیت می کنه یک هفته شکمم به هم می ریزه چند شب نمی تونم درست بخوابم یک کم هم بد اخلاق و بد غذا می شوم تا این جوانه کوچولو در دهنم ظاهر بشه .خوب دیگه همه نی نی ها باید این لحظات را پشت سر بگذارند. ...
8 شهريور 1390

دندان ششم

سلام به همه مهربانها دندان ششم من در یک سالگی در آمد الان که دیگه بزرگ شدم خیلی کارها را می تونم انجام بدهم مثلا تعادلم در راه رفتن بهتر شده خودم ذوق راه رفتن دارم و سعی می کنم دستم را به جایی نگیرم 8 قدم می تونم راه بروم و هر چیزی را بر می دارم می تونم بگذارم سر جایش البته بعضی وقتها جایش اشتباه می شه مثلا قاشقم را از ظرفشویی بر داشتم گذاشتم توی ماشین لباسشویی و اسباب بازیهام را می گذارم توی کشوهای آشپزخانه و ... خیلی هم زورم زیاده وقتی نمی خواهم کاری را انجام بدهم هیچ کس نمی تونه من را مجبور کنه که انجام بدهم یک دندان هم که بهم اضافه شده و خلاصه ما این ایم . ...
5 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من هورادم می باشد