دایی جان آمده
خیلی وقت بود دایی جان را ندیده بودم بعد از 4 ماه دایی آمد و ما را دید دایی من شیراز زندگی می کنه اولش من با کنجکاوی نگاهش می کردم ولی وقتی بغلم کرد غریبی کردم اما کم کم با هم دوست شدیم و با هم کلی بازی کردیم . یک شب هم با مامان بابا و عمه و عمو و دایی با هم رفتیم جاده چالوس اولین دفعه بود که من جاده چالوس می رفتم یک کم سرد بود اما هوا خیلی خوب بود و کلی هم خوش گذشت . آنجا همه داشتن کباب می خوردن اما به من سوپ دادن به نظر شما این انصافه ؟ ...
نویسنده :
مامان و بابا
14:51