مچگیری
سلام
امروز ۲ تا عکس می خواهم نشونتون بدهم اولی بابا نبود و من می خواستم رانندگی کنم و برم مامان را برسونم که بابا سر رسید و مچ ما را گرفت.
عکس دوم : این عکس را عمه جان از من در حالی که به تفکر فرو رفته بودم گرفته نگاه کنید عمق تفکرات من را در چشمام می بینید .
از دست این بزرگترها همش دوربین دستشونه دنبال من راه میرن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی