فضول شدم
سلام به همه مهربانها
این روزها من حسابی راه افتادم و حسابی شیطنت می کنم و خوش می گذره
با سرعت زیاد چهاردست و پا میرم (به قول شیرازیها گاگله ) و مامان همش داره دنبال من می دوه بازی خوبیه ، هر لبه ای که پیدا می کنم دستم را بهش می گیرم و بلند می شم ، تازه فهمیدم روی مبل و میز و ... چه چیزهای خوبی پیدا می شه مامان هم دست من به هر جا می رسه اسباب آنجا را جمع می کنه ،کشوهای میز را باز می کنم مامان قفل می کنه ، کوچکترین چیزی روی زمین پیدا کنم میکنم توی دهنم ببینم چه مزه ای است حتی مو مامان همش داره جارو می کنه ، اگر چیزی را از دستم بگیرند جیغ یاد گرفتم جیغ می زنم خلاصه بازار قلدری گرمه من هم جیغ کش
تازه عاشق ریشه قالی هستم وقتی هم بلند می شم می ایستم دستم را رها می کنم ببینم چی می شه دست به چیزهای جدید که میزنم همش به مامان نگاه می کنم عکس العمل مامان را ببینم سیم برق را هم خیلی دوست دارم می گردم سیم پیدا می کنم باهاش بازی می کنم و می خورم خلاصه مزه همه چیز را تست می کنم کلی هم صداهای جدید بلد شدم در بیاورم لبم را می چسبانم به بازوی مامان و صداهای جدید در می آورم مامان حسابی تفی می شه ، عاشق پرش قورباغه ای هستم کارهای دیگه ای هم بلدم که بعدا می گم
مامان همش می خواهد صدای من را ضبط کنه یا از شیرین کاریهام عکس بگیره من نمی گذارم آخه من دوربین را می شناسم و تا می بینم ژست می گیرم
چه کار کنم ما اینیم دیگه