هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

من هورادم

سال نو مبارک

سلام سال نو به همه مبارک امیدوارم سال خوبی داشته باشید در این سال جدید می خواهم عید را به همه فامیل و عزیزان و همه کسانی که وبلاگ من را می بینند تبریک بگم و از همه کسانی که برام پیام گذاشتند تشکر کنم من همتون را دوست دارم. مامان جون ، باباجون ، عمو، عمه ، و مامان و بابا جون شیرازی و دایی حامد، دایی سعید دایی وحید ، شمیم جان ، خاله مژده و ... همه کسانی که برام پیام گذاشتند و وبلاگم را دیدند و عمو وحید و حسین و سارا جان و عمو محمد در آمریکا و خاله راحله و عمو ها و خاله ها و همه دوستان و فامیل و ... سال نو همه مبارک باشه  ...
2 فروردين 1390

چهارشنبه سوری

سلام دیشب صداهای زیادی می آمد که من اول نفهمیدم چیه بعد مامان جون من را پشت پنجره برد و دیدم بچه های همسایه توی کوچه جمع شدند و آتش بازی می کنند و یک کارهایی می کنند که کلی صدا بلند می شه بعد فهمیدم از چیزی به نام ترقه و فشفشه استفاده می کنند که ترقه های ترسناک ولی فشفشه ها خیلی خوشکل بودند البته من همه را از پشت پنجره دیدم و مانرفتیم . چون می گن خطرناکه و صدای بلند برای گوش نی نی ها خوب نیست الان دیگه صبح شده اما هنوز صدای ترقه می یاد البته ۱ هفته است این صدا می یاد منکه نفهمیدم این شب چهارشنبه سوری است یا هفته حتماً وقتی بزرگ شدم می فهمم.   ...
2 فروردين 1390

حاجی فیروز

حاجی فیروز یا حاجی پیروز منادی سنتی نوروز است که در روزهای نزدیک به نوروز در کوچه‌ها و خیابان‌های ایران ظاهر می‌شود. حاجی فیروز مردی است با چهره سیاه کرده و لباسی به رنگ قرمز همراه با کلاه دوکی شکل قرمز، دایره و دنبکی به دست می‌گیرد، به خیابان می‌آید و به رقص و شیرین‌کاری و خواندن شعرهای ضربی به رقص می‌پردازد. مردم از هر سنی دور او جمع می‌شوند و همراه با او شادی می‌کنند . شعرهای حاجی فیروز حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه می‌دونن، منم می‌دونم، عید نوروزه. ارباب خودم سامالا علیکم، ارباب خودم سر تو بالا کن، ارباب خودم منو ...
2 فروردين 1390

شیرینی پزی

این روزها سرم خیلی شلوغه سال نو است و هزارتا کار . امروز من در درست کردن شیرینی به مامان کمک کردم بعد هم چون خسته بودم رفتم خانه مامان جان و بابا جان استراحت و عشق و صفا و مامان بابا رفتند بیرون خرید . فقط نمیدونم چرا مامان نمی گذارد من شیرینی ها را بخورم و فقط قاشق خالی به من می دهد.   این هم عکس من در حال شیرینی خوری ...
28 اسفند 1389

خانه تکانی

  سلام امروز همه چی توی خانه ما متفاوته امروز روز خانه تکانی است منم بلند شدم و خودم را برای خانه تکانی آماده کردم ولی نمی دونم چرا من را بعد از صبحانه بردند طبقه پایین پیش مامان جون و بابا جون ظاهراً به کمک من احتیاجی نیست . من کلی با مامان  جون و بابا جون بازی کردم و وقتی آمدم خانه همه جا تمیز و خوشکل شده بود .مامان می گه برای سال نو همه چی باید تمیز باشه .   عکس من در حال آماده باش خانه تکانی ...
27 اسفند 1389

اولین غذا

سلام دیروز مامان منو نشوند روی صندلی و اولین غذا را بهم داد خیلی خوشمزه بود تمام شده بود ولی من همش دنبال بقیش می گشتم من دیگه بزرگ شدم . ...
24 اسفند 1389

آماده سفر

سلام امروز همه چی عجیبه مامان و بابا تمام وسائل منو جمع کردند بابا جون می گه داریم می ریم مسافرت من که نمی دونم چیه شاید یک خوراکی جدید باشه وقتی فهمیدم به شما هم میگم.       ...
24 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من هورادم می باشد