اولین سفر شمال اولین دوست
با سلام به همه مهربانها
هفته گذشته با مامان و بابا و دوستای بابا و خانواده هایشان رفتیم شمال هوا خیلی خوب بود و مناظر عالی بود ما از جاده چالوس به کلار دشت رفتیم بعد هم به جنگل ، کوه و دریا رفتیم و خیلی خوب بود و خوش گذشت.
عموها و خاله های خوب و مهربانی با ما بودند عمو علی و همسر نازنینش ، عمو جواد و همسر دلنشینش و عمو حمید و همسر مهربانش و پسر گلشان آقا پوریا .
به من که خیلی خوش گذشت همه مهربان و صمیمی بودند با من بازی می کردند و مرا بغل می کردند و می خندیدیم
خاله ویدا همش مرا بغل می کرد و می گرداند و با من بازی میکرد خاله افسانه هم مرا بغل می کرد و من همش با گردنبندش بازی می کردم خاله افسانه هم همش مواظب من بود و با من بازی می کرد خلاصه خیلی خوب بود جای همه نی نی ها خالی.
و اما اولین دوستم آقا پوریا: من توی این مسافرت اولین دوستم را پیدا کردم آقا پوریا پسر عمو حمید است پسر مهربان و باهوشی است من که خیلی دوستش دارم کلی با هم باز کردیم برای من صدا در می آورد و من کلی می خندیدم و ذوق می کردم.
چندتا از عکسهای مسافرت و دوستم را می گذارم تا ببینید:
این عکس من و آقا پوریا در اولین دیدار
من در طول سفر