دس دَنَ نَ
سلام به همه مهربانهایی که به ما سر می زنند
راستش این روزها که هوا خیلی سرده و نمی شه زیاد از خانه بیرون رفت من در خانه همش به دنبال کشف های جدید هستم من عاشق کنترل تلویزیون هستم و همش با آنها بازی می کنم پشت تمام وسائلی را که با باطری کار می کنند باز می کنم و باطری ها را در می آورم همش دارم یک چیزی گم می کنم مامان همیشه داره دنبال یک چیزی می گرده ولی نمی تونه پیدا کنه و من خودم بعد از چند روز می برم بهش می دهم مثلا یک بار کنترل تلویزیون را برداشتم مامان یک هفته داشت می گشت آخر کار پیدا نکرد بعد خودم بردم بهش دادم و خیلی چیزهای دیگه تازه در گشتن هم حرفه ای شدم سرم را می اندازم پایین زیر مبل و تخت و زیر فرش را می گردم و می گم کوش؟آخ آخ آخ ایناهاش
من یاد گرفتم تشکر کنم چه کسی چیزی بهم بده چه ازم بگیره می گم دس دَنَ نَ یعنی دستت درد نکنه
اولین جمله ای هم که بلد شدم بگم اینه : آخ آخ آخ چی شد؟
بعدش هم خودم می گم هیچی
چند روز پیش هم یک کار خطرناک کردم که خیلی خودم ترسیدم اولین شیشه عمرم را شکستم روی یکی از میزهای ما یک شیشه هست که خیلی سنگینه و مامانی هم موقع گردگیری زورش نمی رسه بلندش کنه من این شیشه را انداختم وسط اتاق روی سرامیک ها و شکستم البته مامان به موقع رسید و من را دور کرد و چیزیم نشد اما از صداش خیلی ترسیده بودم البته مامان هم حسابی ناراحت شد.
یک کارخطر ناک دیگه هم که کردم این بود که توپهایم را می اندازم توی شومینه البته نمی دونستم توپم خراب می شه یک روز که شومینه روشن بود توپم را انداختم مامان فوری برش داشت اما توپم سوراخ شده و حسابی خراب شده آخه من نسبت به شومینه خیلی کنجکاوم بابا جلوش میز گذاشته دستم بهش نمی رسه .
البته من پسر خوبی هستم این کارها را هم نمی دونستم خطرناکه و نباید انجام داد الان دیگه می دونم