هورادهوراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

من هورادم

دس دَنَ نَ

1390/11/14 9:57
نویسنده : مامان و بابا
1,343 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه مهربانهایی که به ما سر می زنند

راستش این روزها که هوا خیلی سرده و نمی شه زیاد از خانه بیرون رفت من در خانه همش به دنبال کشف های جدید هستم  من عاشق کنترل تلویزیون هستم و همش با آنها بازی می کنم پشت تمام وسائلی را که با باطری کار می کنند باز می کنم و باطری ها را در می آورم همش دارم یک چیزی گم می کنم مامان همیشه داره دنبال یک چیزی می گرده ولی نمی تونه پیدا کنه و من خودم بعد از چند روز می برم بهش می دهم مثلا یک بار کنترل تلویزیون را برداشتم مامان یک هفته داشت می گشت  آخر کار پیدا نکرد بعد خودم بردم بهش دادم و خیلی چیزهای دیگه تازه در گشتن هم حرفه ای شدم سرم را می اندازم پایین زیر مبل و تخت و زیر فرش را می گردم و می گم کوش؟آخ آخ آخ ایناهاش

من یاد گرفتم تشکر کنم چه کسی چیزی بهم بده چه ازم بگیره می گم دس دَنَ نَ یعنی دستت درد نکنه

اولین جمله ای هم که بلد شدم بگم اینه : آخ آخ آخ چی شد؟

بعدش هم خودم می گم هیچیخیال باطل

چند روز پیش هم یک کار خطرناک کردم که خیلی خودم ترسیدم اولین شیشه عمرم را شکستم روی یکی از میزهای ما یک شیشه هست که خیلی سنگینه و مامانی هم موقع  گردگیری زورش نمی رسه بلندش کنه من این شیشه را انداختم وسط اتاق روی سرامیک ها و شکستم  البته مامان به موقع رسید و من را دور کرد و چیزیم نشد اما از صداش خیلی ترسیده بودم البته مامان هم حسابی ناراحت شد.متفکر

یک کارخطر ناک دیگه هم که کردم این بود که توپهایم را می اندازم توی شومینه البته نمی دونستم توپم خراب می شه یک روز که شومینه روشن بود توپم را انداختم مامان فوری برش داشت اما توپم سوراخ شده و حسابی خراب شده آخه من نسبت به شومینه خیلی کنجکاوم بابا جلوش میز گذاشته دستم بهش نمی رسه .آخ

البته من پسر خوبی هستم این کارها را هم نمی دونستم خطرناکه و نباید انجام داد الان دیگه می دونم زباننیشخندچشمک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

ثمين
14 بهمن 90 12:45
سلام اومدم ازتون دعوت كنم كه از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیــــــــــس ديدن كنيد منتظرتون هستم
خاله جون
14 بهمن 90 17:08
سلام عزیزم ماشالله به پسر شیییییییییییییییییطون چه کار خطرناکی کردی هوراد جونم مواظب خودت باش عزیزم خوب دیگه بچه کنجکاوه نمیشه کاریش کرد
الهه
14 بهمن 90 22:28
آلا هم خیلی چیزها رو تو گنجه ای که فقط خودش می دونه کجاست قایم می کنه و ما کلی باید دنبالشون بگردیم و ناامید که شدیم فاتحانه برامون میاره! ماشالله بچه ها کنجکاون دیگه! اما اون دس دن ن خداااااس! عزیــــزم ... کلی خندیدم. آقا پسر خوردنی
مامان آدرین
15 بهمن 90 17:43
به به چه پسری شده این جیگر .مامان به قول هوراد جان دس دَنَ نَ که دیگه به ماسر نمیزنین معلومه که دلتون واسمون تنگ نشده هااااااا؟
مامان نوژا
16 بهمن 90 8:41
چه پسر شیطون بلایی
مامان ستاره
17 بهمن 90 11:44
وای شری ماشاله . چقدر هوراد بزرگ شده. آفرین که جمله میگه خیلی عالیه معمولا پسرا تو حرف زدن تنبل هستن. آخی دلم براتون تنگ شده. ببوسش از قول من. ایشاله عید شیراز ببینیم همدیگرو.
مامان ماهان
17 بهمن 90 16:25
به به چشمم روشن هوراد جونمممممممممم دیگه شیطون شده چه کار خطرناکی کردی عزیزم مواظب خودت باش باشه شیطونککککککککککککک
مریم مامان درسا
19 بهمن 90 4:16
واااااااااااااای ببین گل پسری چی کار کرده،مامانی تازه اولشه ، اشکال نداره فدای سرت ولی آخه خودت اوف میشی هوراد جونم خیلی خیلی مواظب خودت باش عشقم
مامان رهام
19 بهمن 90 11:54
مثل پسملي من چقدر بلايي
مامان محمدجان
19 بهمن 90 14:11
آفرین چه پسمل مودبی دس د ن ن
مامان ستاره
19 بهمن 90 19:48
شیطون بلا!!!!!!!!! ممنون از ایمیل عکسا
امیرمسعود
7 اسفند 90 14:28
هورادجان سلام من امیرمسعودم و به خاطر اینکه هم سن هستیم کاملاً درکت می کنم و می دونم چه مزه ای داره توپتو بندازی تو آتیش (من که حدود یه ده پونزده تایی از توپام سوراخن!) پریشبم گوشی باباییمو انداختم تو لیوان آب آخه می خواستم ببینم می تونه شنا کنه یا نه؟! به هر حال بگم که خوشحال شدم از اینکه یکی پیدا شد که منو بفهمه ... دوستت دارم این گلم تقدیم به تو دوست همفکرم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به من هورادم می باشد