روزهایی که گذشت
سلام به همه مهربانهایی که به ما سر می زنند و ما نیستیم که جواب لطفشون را بدیم
راستش این روزها اتفاقات زیادی افتاده و من حسابی بزرگ شدم و بلبل زبون اما از وقتی بابا چیشی رفته مامان خیلی حال و خوصله نداره که پشت کامپیوتر بشینه و وبلاگ منو آپدیت کنه از کارهای مختلف من عکس می گیره اما مثل گذشته هر هفته پست نمیگذارد.
در ادامه یک سری عکس ازاین مدت که نبودم براتون می گذارم تا ببینید .
مشهد
بعد از فوت بابا چیشی بعد از مراسم چهلم من و بابا و مامان با مامان صدیقه و دایی حامد رفتیم مشهد خیلی خوش گذشت من تا به حال مشهد نرفته بودم رفتم امام رضا و نماز خواندم اما چون نگذاشتند دوربین ببریم تو حرم نشدعکس بگیریم به جز امام رضا ما رفتیم مقبره فردوسی باران قشنگی می آمد و خیلی هوا خوب بود من کلی دویدم و بازی کردم و حسابی پاهام را زدم توی چاله های آب .ما در مشهد به دیدن چند تا از دوستای بابا رفتیم خیلی مهربان و پر عشق بودن و به ما خیلی خوش گذشت.
................................................
ما به شاندیز هم رفتیم و شیشلیک خوشمزه خوردیم آنجا مغازه هایی بود که پالتو و لباسهای پوستی داشت من هم با جلیقه ها ژست گرفتم
.........................................................
//////////////////////////
خوب عکسهای مشهد تمام شد حالا چند تا عکس از کارهای روزمره را براتون می گذارم